English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3428 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to have plenty of time U وقت فراوان داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
abound in U فراوان داشتن
abound with U فراوان داشتن
Other Matches
easy money U پول فراوان ترکیب نرخ پایین بهره وموجودی فراوان اعتبار
redun dantly U فراوان
all out U فراوان
an abundance of U فراوان
exuberantly U فراوان
feracious U فراوان
foison U فراوان
redundantly U فراوان
in abundance U فراوان
in galore U فراوان
fulsome U فراوان
unsparing U فراوان
oodlins U فراوان
plentifully U فراوان
exuberant U فراوان
excessive U فراوان
affluent U فراوان
abundant U فراوان
richly U فراوان
plentiful U فراوان
plenty U فراوان
superabundant U فراوان
profuse U فراوان
oodles U فراوان
galore U فراوان
copious U فراوان
prolific U فراوان
overflowing U فراوان ریزش
bounteous U باسخاوت فراوان
superrabundant U زیاد فراوان
rampant vegetation U گیاهان فراوان
luxuriant vegetation U گیاهان فراوان
cretaceous U دارای گچ فراوان
exuberate U فراوان بودن
plenty of rain U باران فراوان
rampant U فراوان حکمفرما
rife U فراوان عادی
ample U فراوان مفصل
abundant element U عنصر فراوان
infest U فراوان بودن در
infested U فراوان بودن در
infesting U فراوان بودن در
infests U فراوان بودن در
amply U بطور فراوان
f. money U پول فراوان
feisty U فراوان چابک
abounded U فراوان بودن
abound فراوان بودن
teems U فراوان بودن
teeming U فراوان بودن
teemed U فراوان بودن
post haste U با شتاب فراوان
teem U فراوان بودن
it smells of the lamp U با زحمت فراوان
abounding U فراوان بودن
abounds U فراوان بودن
foison U محصول فراوان
abundantly U بطور فراوان
lots U بسیار فراوان
very U چندان فراوان
grow rife U فراوان یا متداول شدن
here is bread in plenty U نان فراوان داریم
he is f. of money U پول فراوان دارد
post haste U بسرعت شتاب فراوان
in deepest sympathy U با دلسوزی بسیار فراوان
luxuriance U شکوه وجلال فراوان
shock head U دارای موی فراوان
pervaded U فراوان یا شایع بودن
superabound U زیاد فراوان بودن
pervade U فراوان یا شایع بودن
pervades U فراوان یا شایع بودن
knock oneself out <idiom> U باعث تلاش فراوان
a copious choice of food and drink U غذا و نوشیدنی فراوان
copiously U فراوان زیاد مفصلا
pervading U فراوان یا شایع بودن
luxuriating U فراوان شدن وفور یافتن
overabound U بیش از اندازه فراوان بودن
overlabour U با رنج فراوان انجام دادن
labor rich country U کشور با نیروی کار فراوان
luxuriates U فراوان شدن وفور یافتن
luxuriate U فراوان شدن وفور یافتن
with much pains U با رنج فراوان با زحمات بسیار
overrefinement U تهذیب بسیار اراستگی فراوان
slather U مقدار فراوان بیش ازاندازه
luxuriated U فراوان شدن وفور یافتن
Ferdowsi is held in the greatest respect. U فردوسی مورد احترام فراوان است
Joyedevivre U لذت فراوان زندگی [ریشه فرانسوی]
it is a in terms U پرازاصطلاحات است اصطلاعات فراوان دارد
shock headed U انبوه گیسو دارای موی فراوان
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
wisha U برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
it is of a wide distribution U در خیلی جاها پیدا میشود بسیار فراوان است
Vistory was dearly bought . U پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
Mahogany was once abundant [prolific] in the tropical forests. U یک موقعی چوب ماهون در جنگل های استوایی فراوان بود.
jam session U اجرای اهنگهای طرب انگیز بوسیله ارکسترهای بزرگ و نوازندگان فراوان
Perspex U خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
opens U تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open U تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
opened U تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
phenolic epoxy U خانوادهای از رزینها وچسبها که در مشتقات فنل کاربرد فراوان دارند و درهمه انها پلهای اکسیژن رابط رادیکالهای هیدروکربنی وجود دارد
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to be in a f. U تب داشتن
wanted U کم داشتن
to have f. U تب داشتن
bear U داشتن
lacked U کم داشتن
bear U در بر داشتن
owns U داشتن
to be feverish U تب داشتن
to hold a meeting U داشتن
lack U کم داشتن
to have possession of U داشتن
to possess U داشتن
lacks U کم داشتن
owning U داشتن
to have U داشتن
to hold U داشتن
possesses U داشتن
redolence U بو داشتن
doubting U شک داشتن
doubts U شک داشتن
to go hot U تب داشتن
have U داشتن
possess U داشتن
having U داشتن
lackvt U کم داشتن
monogyny U داشتن یک زن
possessing U داشتن
intercommon U داشتن
want U کم داشتن
doubted U شک داشتن
doubt U شک داشتن
bears U داشتن
bears U در بر داشتن
relieve U داشتن
relieves U داشتن
relieving U داشتن
own U داشتن
owned U داشتن
liaising U بستگی داشتن
affording U استطاعت داشتن
liaises U بستگی داشتن
liaises U رابطه داشتن
liaised U بستگی داشتن
exist U وجود داشتن
liaised U رابطه داشتن
protruding U برامدگی داشتن
existed U وجود داشتن
correlates U همبستگی داشتن
afford U استطاعت داشتن
afforded U استطاعت داشتن
cherished U گرامی داشتن
cherishes U گرامی داشتن
cherishing U گرامی داشتن
provide U مقرر داشتن
cherish U گرامی داشتن
correlating U همبستگی داشتن
provides U مقرر داشتن
exists U وجود داشتن
believed U گمان داشتن
believe U گمان داشتن
liaising U رابطه داشتن
withheld U دریغ داشتن
can U قدرت داشتن
withholding U دریغ داشتن
corresponded U رابطه داشتن
Recent search history Forum search
1nonconversation
1i go out with you
1what about the plans to put automatic machines in the factories?
1 facing man power issue if some day my rigger will be free I provide you, project in on going and I send rigger to Jalalabad and Kundoz I am also
1offshoring
1Given that the admittance matrix will not be full, further savings in storage requirements can be made.
2to keep someone up
1incubation
0هوای کسی را داشتن
1كلمه attention در verb معني داره؟ يا فقط noun هست
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com